رویاهای بلوری
تو را تو گریه میبوسم تویی که غرق لبخندی
رو این حالی که من دارم چرا چشماتو میبندی بزار این آخرین روز را تمام باورت باشم بزار فردا تو این خونه تو آغوش تو پیدا شم نمی دونی کنار تو چه حالی داره بیداری بزار باور کنم امشب تو هم حال منو داری نمی دونی چه آشوبم از این آرامش خونه از این رویای شیرینی که می دونم نمیمونه چقدر این حس من خوبه همین که از تو میمرم همین که هر نفس امشب هوامو از تو میگیرم
نظرات شما عزیزان: 29 مهر 1389برچسب:, :: 5:59 بعد از ظهر :: نويسنده : شیرین بلیادی
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |